سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دفاع مقدس
منوی اصلی
مطالب پیشین
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
همسنگران
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز : 181
  • بازدید دیروز : 48
  • کل بازدید : 948424
  • تعداد کل یاد داشت ها : 570
  • آخرین بازدید : 103/9/9    ساعت : 10:40 ص
درباره ما
جستجو


وصیت شهدا
وصیت شهدا
آرشیو مطالب
لوگوی دوستان
کاربردی
ابر برچسب ها
شهدا ، امام خامنه ای ، مقاله ، مداحی ، امام خمینی(ره) ، شهید ، دفاع مقدس ، رهبری ، آمریکا ، اسلام ، تفحص ، ایران ، داعش ، فتنه ، قم ، قوطی ، لبنان ، لبنانی ، م.ه ، مانیفیست ، مبارزه ، محمد جواد مظاهری ، محمد شهبازی ، مهدی ، موسوی ، میلیتاریسم ، ناتو ، نهضت ، نیروی قدس ، هیتلر ، ولایت ، کربلا ، کیهان ، مدافع حرم ، مذاکره ، مذهب ، مردم ، مرگ ، مغنیه ، فقه ، فقه حکومتی ، قاسم سلیمانی ، دبیرستان ، دفاع ، شهدا همدان ، شهید خرازی ، شهید زنده ، شهید مهدی نوروزی ، شهیدان ، شیطان بزرگ ، صدام ، ظلم ، عاشورا ، عراق ، علی چیت سازیان ، بسیجی ، پناهگاه ، پهلوی ، تجاوز ، دهه فجر ، دولت ، دکترین ، رزمنده ، روحانیت ، زفراندوم ، ژنرال ، سامرا ، سپاه ، ستار ابراهیمی ، سردار الله دادی ، سنگر ، سید حسن نصر الله ، شاه ، شبکه ، شعر ، شهادت ، جبهه ، جملات ، جنگ ، جهاد ، جهاد مغنیه ، جهانی ، حاج قاسم سلیمانی ، حبیب الله مظاهری ، حرم ، حزب الله ، حسن البکر ، حسن عباسی ، حسن مرادی ، حوزه ، حکومت ، خراسان ، خیانت ، اسلاید ، القاعده ، المنار ، امام حسن ، امام حسین ، آیزن هاور ، استراتژیک ، اسرائیل ، امام6 ، انقلاب ، انگلیس ، امام خمینی ، 9 دی ، آب ، آقازاده ،

 

رفتار انسانی یک رزمنده در دادن پوتین هایش به اسیر عراقی و پابرهنه شدن خود، حکایت از برخوردهای دوستانه و همرا با عطوفت سپاه اسلام با اسرای دشمن دارد که بخش مهمی از تاریخ دفاع مقدس را تشکیل داده است.اسیر

این افراد انسان هایی مومنی هستند که با وجود تجاوزات دشمن و متحمل شدن انواع ضربات روحی و جسمی ناشی از آن هرگز موازین اسلامی و اخلاقی را زیر پا نگذاشتند.

یکی از سربازان عراقی پس از اسارت در این باره می گوید: با وجود آنکه سه روز بیشتر در منطقه نبودم اما در لحظه اسارت با صحنه ای روبرو شدم که دلم می خواهد آن را برای همه تعریف کنم.

من در شوش اسیر شدم، عملیات فتح المبین شروع شده بود و نیروهای ایرانی به سرعت پیشروی می کردند، واحد ما هم مثل سایر واحدها غافلگیر شده بود، به همین دلیل تقریبا همه نفرات ما به اسارت درآمدند.

وقتی من اسیر شدم، پابرهنه بودم چون فرصت پیدا نکرده بودم که پوتین هایم را بپوشم، رزمنده ای که مرا اسیر کرده بود، نگاهی به سراپای من انداخت و بعد از لحظاتی پوتین های خودش را درآورد و به من داد، امتناع کردم ولی او بار دیگر تعارف کرد، این کار را چند بار تکرار کرد و آخرین بار او با تندی اشاره کرد که بپوشم.

من در میان بهت و وحشت پوتین ها را پوشیدم و همراه او بطرف نیروهای ایرانی به راه افتادم، در بین راه احساس می کردم، خیلی زود با یک اخلاق و رفتار انسانی آشنا شده ام؛ اخلاقی که در همین زندگی کوتاه سربازی برای من تازگی داشت.

وقتی به عقب رسیدم و به میان انبوه اسرای دیگر وارد شدم، آن رزمنده به من فهماند که ماموریتش تمام شده و مسئولیت او هدایت من تا این نقطه بود.

در آنجا به من اشاره کرد که پوتین ها را در بیاورم، بلافاصله آنها را از پاهایم کندم، او پوتین را پوشید و بطرف خط مقدم یعنی به سوی نقطه ای که مرا اسیر کرده بود، بازگشت، در حالی که این کار آن رزمنده با اخلاق اثرات مثبتی در روحیه من بجا گذاشته است.(ایرنا)

 




برچسب ها : مقاله  ,


مطلب بعدی : وای به وقتی که میلیتاریسم ایران زنده شود       


پیامهای عمومی ارسال شده